قصدم جسارت نیست . به ایرانی بودنم افتخار می کنم. اما باید ضعفها را هم دید . اگر دیده نشوند و فقط به تمجید بپردازیم، هیچ حاصلی نخواهیم داشت .
متاسفانه در ایران بزرگترین پروژه ها توسط چند نفر انجام می شود و همه دیگر عوامل در حال مدیریت آن چند نفر هستند !
در واقع همان کاریکاتوری است که 10 نفر در یک قایق نشسته اند و یک نفر پارو می زند و دیگران با بلند گو دارند فریاد می زنند که پارو زن چگونه پارو بزند.
در خیلی از پروژه ها و سازمان ها این وضعیت را دیده ام. از ساختارهای کوچکی مانند پروژه های داخلی شرکت خودمان که یک شرکت خصوصی کوچک درحوزه انفورماتیک است، تا ساختارهای دولتی و بزرگ در حد وزارت خانه .
در مدیریت ایرانی ، افراد به جای مدیریت ریاست می کنند و کارمندان به جای کار، پاسکاری می کنند . معمولاً کارمندان از زیر مسوولیت و کار فراری بوده و کار را به دیگر بخشها و یا همکارانشان پاس می دهند و برای شانه خالی کردن از کارها انواع دلیلها را به یکدیگر می بافند تا مدیر مجبور شود کارمند جدیدی استخدام کند، و مدیران در حال مدیریت زیر دستان هستند ! کل کار یک مدیر این است که از زیر مجموعه خود بپرسد اوضاع چگونه است؟ و گزارش را با کمی تغییرات در جملات به مدیران ارشد ارائه دهد . نهایت کاری که یک مدیر انجام می دهد این است که هر از چندی از پشت میز مدیریتی خود تحت عنوان سر کشی و حل مشکلات دیگران بیرون آمده و گزارش عینی از اوضاع کاری داشته باشد.
این وضعیت منجر به دو حالت می شود : یا گزارشهای سراسر مثبت و عالی زیر دستان باعث خوشایند مدیر شده و به مدیر ارشد خود گزارش می دهد که هیچ مشکلی نیست و واحد من خوب کار می کنند و دیگران بیخود کرده اند که مشکل دارند! و یا اینکه با وضعیت فاجعه کار و خراب بودن خدمات رسانی مواجه می شود و در نتیجه چند نفر را توبیخ کرده و سر چند نفر داد می زند ! همین !
فرهنگ مدیریت در ایران چیزی فراتر از این نیست . گزارش هایی که اکثراً فاقد ارزش هستند و نبودشان بهتر از بودشان است، و مدیرانی که همواره در حال مدیریت دیگران هستند و خودشان هیچ تولید و فعالیت مفیدی ندارند.
البته ریشه های این مساله را می توان در دولتی بودن کلان ساختار و همچنین فرهنگ افتدارگرایی در طول تاریخ جستجو کرد که بررسی آن جای دیگری می طلبد .
به هر حال اگر می خواهیم بهره وری سازمان ها را افزایش دهیم باید مدیران اضافی حذف شوند و بهره وری مدیران را از طریق ارتقای فرهنگ کار و فرهنگ و دانش مدیریت در کشور بالا ببریم . تا زمانی که بزرگترین پروژها نیاز به 100 مدیر داشته باشند و عملاً توسط 1 یا 2 نفر کارشناس خبره انجام شوند، هزینه های گزافی باید پرداخت کنیم تا کوچکترین پیشرفتی داشته باشیم . در واقع مشکل فراری بودن کارمندان از کار و پاس دادن کارها، به وضعیت الگو دهی از سوی مدیران بازمی گردد که می خواهند کار نکرده و بیشترین حقوق و مزایا را داشته باشند و نهایتاً هر از چندی از کارمندان گزارشهای کاری بخواهند .
متاسفانه در ایران بزرگترین پروژه ها توسط چند نفر انجام می شود و همه دیگر عوامل در حال مدیریت آن چند نفر هستند !
در واقع همان کاریکاتوری است که 10 نفر در یک قایق نشسته اند و یک نفر پارو می زند و دیگران با بلند گو دارند فریاد می زنند که پارو زن چگونه پارو بزند.
در خیلی از پروژه ها و سازمان ها این وضعیت را دیده ام. از ساختارهای کوچکی مانند پروژه های داخلی شرکت خودمان که یک شرکت خصوصی کوچک درحوزه انفورماتیک است، تا ساختارهای دولتی و بزرگ در حد وزارت خانه .
در مدیریت ایرانی ، افراد به جای مدیریت ریاست می کنند و کارمندان به جای کار، پاسکاری می کنند . معمولاً کارمندان از زیر مسوولیت و کار فراری بوده و کار را به دیگر بخشها و یا همکارانشان پاس می دهند و برای شانه خالی کردن از کارها انواع دلیلها را به یکدیگر می بافند تا مدیر مجبور شود کارمند جدیدی استخدام کند، و مدیران در حال مدیریت زیر دستان هستند ! کل کار یک مدیر این است که از زیر مجموعه خود بپرسد اوضاع چگونه است؟ و گزارش را با کمی تغییرات در جملات به مدیران ارشد ارائه دهد . نهایت کاری که یک مدیر انجام می دهد این است که هر از چندی از پشت میز مدیریتی خود تحت عنوان سر کشی و حل مشکلات دیگران بیرون آمده و گزارش عینی از اوضاع کاری داشته باشد.
این وضعیت منجر به دو حالت می شود : یا گزارشهای سراسر مثبت و عالی زیر دستان باعث خوشایند مدیر شده و به مدیر ارشد خود گزارش می دهد که هیچ مشکلی نیست و واحد من خوب کار می کنند و دیگران بیخود کرده اند که مشکل دارند! و یا اینکه با وضعیت فاجعه کار و خراب بودن خدمات رسانی مواجه می شود و در نتیجه چند نفر را توبیخ کرده و سر چند نفر داد می زند ! همین !
فرهنگ مدیریت در ایران چیزی فراتر از این نیست . گزارش هایی که اکثراً فاقد ارزش هستند و نبودشان بهتر از بودشان است، و مدیرانی که همواره در حال مدیریت دیگران هستند و خودشان هیچ تولید و فعالیت مفیدی ندارند.
البته ریشه های این مساله را می توان در دولتی بودن کلان ساختار و همچنین فرهنگ افتدارگرایی در طول تاریخ جستجو کرد که بررسی آن جای دیگری می طلبد .
به هر حال اگر می خواهیم بهره وری سازمان ها را افزایش دهیم باید مدیران اضافی حذف شوند و بهره وری مدیران را از طریق ارتقای فرهنگ کار و فرهنگ و دانش مدیریت در کشور بالا ببریم . تا زمانی که بزرگترین پروژها نیاز به 100 مدیر داشته باشند و عملاً توسط 1 یا 2 نفر کارشناس خبره انجام شوند، هزینه های گزافی باید پرداخت کنیم تا کوچکترین پیشرفتی داشته باشیم . در واقع مشکل فراری بودن کارمندان از کار و پاس دادن کارها، به وضعیت الگو دهی از سوی مدیران بازمی گردد که می خواهند کار نکرده و بیشترین حقوق و مزایا را داشته باشند و نهایتاً هر از چندی از کارمندان گزارشهای کاری بخواهند .